با ياد بهشتي

نويسنده: غلامعلي حداد عادل



خاطرة نخستين ديدار خود با شهيد بهشتي را فراموش نمي‌كنم. سال 1337، دانش‌آموز سال دوم دبيرستان بودم و سيزده سال داشتم. دبيرستان علوي يك مدرسة اسلامي بود كه در آن به دين و اخلاق و آموزش اهميت بسيار داده مي‌شد. تدريس زبان انگليسي هم در آن مدرسه مهم و جدي بود. معلمي داشتيم پاكستاني كه تحصيل‌كردة اكسفورد بود و به او “مستر هاشمي” مي‌گفتيم. روزي پيش از ظهر كه مستر هاشمي مشغول تدريس بود ناگهان دو نفر روحاني براي ورود به كلاس اجازه خواستند، يكي از آن دو، آقاي علي‌اصغر كرباسچيان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و ديگري سيدي بلندقامت و خوش‌صورت كه با معرفي آقاي علامه معلوم شد آقاي بهشتي است.
روحاني تازه‌وارد نگاه نافذ و لبخندي دلنشين و صدايي گيرا و متين داشت و در همان دقايق اول، توجه و احترام همگان را برانگيخت. آقاي بهشتي با معلم كلاس چند جمله‌اي انگليسي صحبت كردند و از او خواستند تدريس را ادامه دهد. بعد از چند دقيقه كه از تدريس و سؤال و جواب در كلاس گذشت آقاي بهشتي شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانش‌آموزان را در فراگيري زبان انگليسي راهنمايي و تشويق كردند و خود مثال‌هايي آوردند و عملاً در تدريس انگليسي شركت جستند. اين ديدار در من و دوستان هم‌كلاسي‌ام، كه عده‌اي از آنها امروز در جمهوري اسلامي عهده‌دار مسئوليت‌هاي مهم هستند اثري شيرين و شگرف بر جاي نهاد. در آن زمان براي ما تصور اينكه يك روحاني،‌ علاوه بر زبان عربي،‌ زبان انگليسي هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنين پديد‌ة نادري مواجه شده بوديم و حيرت كرده بوديم.
آخرين ديدار با شهيد بهشتي را نيز فراموش نمي‌كنم. بيست‌وسه سال بعد از آن اولين ديدار، در اواخر بهار سال 1360، روزي آقاي بهشتي من و يكي از دوستانم را، كه اتفاقاً او هم دانش‌آموز همان كلاس و همان مدرسه بود،‌ به ساختمان دادگستري دعوت كردند.
روزگار، با انقلاب اسلامي دگرگون شده بود و آن روحاني جوان اكنون در مقام رئيس ديوان عالي كشور، شخصيتي درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة كشور محسوب مي‌شد. صحبت از اين بود كه با انقلاب فرهنگي ضرورت تغييراتي در برنامه‌هاي درسي دانشگاهي مطرح شده و از هم‌اكنون لازم است براي تدريس درس معارف اسلامي مدرساني شايسته تربيت شوند و آقاي بهشتي از ما مي‌خواستند براي يك دورة آموزشي تربيت مدرس معارف اسلامي برنامة درسي تدوين كنيم. در فاصلة اين دو ديدار، بهشتي همواره در صحنه و عرصة ديد من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، كه در انجمن اسلامي دانشجويان، دانشگاه شيراز فعاليت داشتم، گزارشي از آن فعاليت‌ها را، توسط دوستي كه در مركز اسلامي هامبورگ با آقاي بهشتي همكاري مي‌كرد، براي ايشان فرستادم و چندي بعد پاسخي مكتوب و دلگرم‌كننده دريافت كردم. پاسخي كه تصوير آن را، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در پروندة خود در ساواك مشاهده كردم و دليل آن همه فشار و حساسيت را كه از آن تاريخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواك پيدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقاي بهشتي از آلمان ملاقات‌هايي پراكنده و همكار‌هايي جسته‌گريخته با ايشان داشتم، كه مهمترين آنها همكاري در تأليف كتاب “فلسفة دين” براي سال آخر دبيرستان‌ها بود، كه آقاي بهشتي و شهيد باهنر و آقاي علي گلزادة غفوري تأليف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن، ارتباط و همكاري شهيد بهشتي در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و در خصوص مسائل مربوط به شوراي انقلاب روزافزون شد و من فرصت يافتم تا بهشتي را از نزديك، بيشتر و بهتر، بشناسم.
در تصويري كه از شخصيت بهشتي در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد كه به آنها به اختصار اشاره مي‌كنم:

1. نظم

آقاي بهشتي مظهر نظم و انضباط بودند، وقت‌شناس و منظم. اين خصوصيت، جزئي از خصلت مديريتي ايشان بود كه بعدها در انقلاب اسلامي به نحوي مؤثر و مفيد آشكار شد.

2. اميدواري

آقاي بهشتي دوستان خود را همواره به آينده اميدوار مي‌كردند و به آنان روحيه مي‌بخشيدند. مجلس و محضر ايشان، مجلس منفي‌بافي و اظهار يأس و دلسردي و دلمردگي نبود، بلكه مجلس تجديد نشاط در كار و تقويت روحيه و اراده و خوش‌بيني بود.

3. ابتكار و نوآوري

بهشتي همواره خلاق و مبتكر بود و معمولاً در هر ديدار يك فكر جديد به دوستان جوان خود القا مي‌كرد و آنان را با يك فعاليت جديد در عرصة فكر و فرهنگ و تبليغ اسلامي آشنا مي‌ساخت.
اگر بخواهيم شخصيت شهيد بهشتي را در يك ترازوي اسلامي ارزيابي كنيم و با يك محك اسلامي بسنجيم بايد اين ارزيابي و سنجش را بر اساس معيارهاي فضيلت در اسلام انجام دهيم و به عبارت ديگر بايد بپرسيم ملاك ارجمندي و برتري در اسلام چيست و با داشتن پاسخ اين سؤال شخصيت ايشان را ارزيابي كنيم.
شايد تدوين فهرستي جامع و مانع از ملاك‌هاي ارجمندي دشوار باشد، اما قطعاً مي‌توان گفت كه “تقوي” و “اخلاق” و “شفقت به خلق” و “مديريت و نظم” و “بينش” و “علم” و “هجرت” و “جهاد و مبارزه” از جملة اين ملاك‌هاست و كسي كه واجد اين صفات باشد مسلماً يك انسان والا محسوب مي‌شود. مي‌توان از وجود يكايك اين اوصاف در شخصيت شهيد بهشتي تحقيق كرد و اين شخصيت را با اين معيارها محك زد.

1. تقوي

همة كساني كه با شهيد بهشتي آشنا بودند به تقواي او گواهي مي‌دهند. او تنها به لباس، روحاني نبود، بلكه به حقيقتِ ايمان، روحاني بود. ايمان و اخلاص و تعبد در وجود او رسوخ يافته بود. از نشانه‌هاي دينداري و ايمان او علاقة وي به نماز بود. شهيد بهشتي از لحاظ توجهي كه به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، با آنكه گرفتاري‌ها زياد بود و بحث‌هاي مهمي مطرح مي‌شد، به محض آنكه صداي اذان مغرب به گوش مي‌رسيد، آرام برمي‌خواست و جانماز حصيري سادة خود را از گوشه‌اي برمي‌داشت و قدري دورتر از ديگران به نماز مي‌ايستاد و سريعاً به جلسه باز مي‌گشت و با اين كار خود به ديگران درس مي‌داد.
مقام معظم رهبري، كه بيشتر و پيشتر از ما با ايشان دوستي و همكاري داشته‌اند، دربارة شهيد بهشتي فرموده‌اند:
“… اين مرد، مردي شديداً معتقد و متعبد بود، يعني دين و شريعت را به درستي از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صميميت عامل به شرع و معتقد به دين بود. از تظاهر و رياكاري و از كارهايي كه خلاف صميميت و خلوص است شديداً روي‌گردان بود … و از هر كسي كه داراي اين صفات بود بدش مي‌آمد…”

2. اخلاق

بهشتي، هم خوش‌اخلاق بود و هم با اخلاق. گشاده‌رويي و مهرباني و محبت و صميميت او زبان‌زد بود. سعة صدر بسيار داشت. در شوراي مركزي حزب، ايشان به عنوان دبيركل، جلسات شوراي مركزي را اداره مي‌كردند. گاه اتفاق مي‌افتاد نظر خود را دربارة موضوعي اظهار مي‌كردند و پس از صحبت‌هاي موافق و مخالف رأي‌گيري مي‌شد و نظرِ مخالفِ نظرِ ايشان رأي مي‌آورد. من در اين گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهيد بهشتي دقت مي‌كردم و گواهي مي‌دهم هرگز نشد كه عكس‌العملي از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنه‌اي بزند يا در رأي‌گيري خدشه كند و بخواهد بحث را دوباره مطرح كند و براي تصويب نظر خود كوشش مجددي بكند. در اين قبيل مواقع، او بسيار آرام و طبيعي عمل مي‌كرد و از اصول و ضوابط كار دسته‌جمعي عدول نمي‌كرد و با رفتار خود به ما درس مي‌داد.
از جمله خصوصيات اخلاقي شهيد بهشتي صبور بودن ايشان بود. ميزان صبر و بردباري ايشان در كشاكش حوادث و جريانات بعد از پيروزي انقلاب بهتر معلوم شد. روزهايي بود كه ضدانقلاب در همه جا شايع مي‌كرد كه بهشتي در كاخ زندگي مي‌كند و پول‌هاي ملت را به حساب شخصي خود در بانك‌هاي خارجي ريخته است و همسرش يك خانم آلماني است و امثال اين حرف‌ها و تهمت‌ها و بدتر از اينها. تحمل اين حرف‌ها براي كساني كه بهشتي را از بيست – سي سال پيش از آن مي‌شناختند دشوار بود. براي امثال ما كه بارها بهشتي را در سال‌هاي قبل از انقلاب در خانة ساده‌اش ملاقات كرده بوديم و بعد از انقلاب هم مي‌ديديم كه هيچ چيز فرقي نكرده و او از همه در همان اتاق پذيرايي كوچك خود كه با موكت مفروش بود پذيرايي مي‌كند شنيدن اين تهمت‌ها كه بر او وارد مي‌كردند سخت بود. ضدانقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند سالة بهشتي به آلمان را بهانة اين شايعه كرده بود كه او همسري آلماني دارد، كه دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلماني بود گناهي نكرده بود. باري،‌ ايشان در مقابل همة اين تيرهاي تهمت صبر مي‌كردند و از كوره در نمي‌رفتند و متانت خود را از دست نمي‌دادند و از صراط مستقيم اصول خود بيرون نمي‌رفتند. همين صبر و تحميل ايشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ايشان بگويند:
“… آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم و شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است، آن مظلوميت ايشان در كشور است.”

3. بينش

شهيد بهشتي مردي صاحب‌ بينش بود، در امر دين بصيرت داشت و روزگار خود را مي‌شناخت. او يك روحاني روشنفكر بود، به همان معني كه مطهري روشنفكر بود. صاحب انديشه‌اي نو بود و در اظهار عقيدة خويش و رها شدن از آنچه بايد از آن رها شد دلير بود. از نشانه‌هاي بصيرت در بهشتي، آينده‌نگري او بود. امروز براي ده سال ديگر برنامه‌ريزي و كار مي‌كرد. چند سال پيش سفري به آلمان كرده بودم و شبي ميهمان امام جماعت و مدير مركز اسلامي هامبورگ بودم. از او پرسيدم چه شد كه شما سال‌ها پس از شهيد بهشتي، در اين دوران حساس بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مسئوليت ادارة مركز اسلامي هامبورگ را پيدا كرده‌ايد و در واقع جانشين شهيد بهشتي شده‌ايد؟ ميزبان من به تفصيل شرح داد كه چگونه شهيد بهشتي پس از مراجعت از اروپا به ايران درصدد تربيت عده‌اي براي تبليغ اسلام در خارج از كشور برآمده و نهايتاً موفق شده است يك طرح 5 ساله را براي سه نفر از روحانيون جوان به اجرا در آورد. شهيد بهشتي با تنظيم يك برنامة درسي، مركب از علوم حوزه‌ و دروسي مانند زبان خارجي و تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعي، دوره‌اي آموزشي را برنامه‌ريزي كرده و با نظارت خود به اجرا در آورده است. پرسيدم زندگي شما در مدت تحصيل چگونه تأمين مي‌شد. پاسخ دادند كه شهيد بهشتي با كمك افراد خيري كه مي‌دانستند پول را بايد كجا خرج كرد، هزينة زندگي ما را نيز تأمين مي‌كرد. نتيجة آن آينده‌نگري و آن بينش و بصيرت همان بود كه مي‌ديدم. پانزده سال بعد از آن برنامه‌ريزي يك نفر از همان روحانيون جوان، جانشين خود شهيد بهشتي در همان مركز اسلامي هامبورگ مي‌شود، در حالي كه معلم و مربي او، يعني شهيد بهشتي، سال‌هاست به ديدار خداوند شتافته است.
توجه به تعليم و تربيت بارزترين نشانة بينش شهيد بهشتي بود. براي فعاليت‌هاي مثمر ثمر بهشتي در عرصة تعليم و تربيت، حداقل سه نمونه مي‌توان ذكر كرد. نمونة اول دبيرستان دين و دانش در قم است، نمونة دوم مدرسة طلبگي حقاني، باز هم در قم و نمونة سوم برنامه‌ريزي و تأليف كتاب‌هاي درسي در وزارت آموزش و پرورش.
دبيرستان دين و دانش، كه شهيد بهشتي در آن دبير و ظاهراً مدتي هم مدير بوده، مركز تربيت عده‌اي جوان تحصيل كرده و متدين بوده است كه بهشتي آنان را در كنار تحصيلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامي آشنا مي‌ساخته و در حقيقت با فعاليت در اين دبيرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را براي پيوند حوزه و دانشگاه تأمين مي‌كرده است. مدرسة حقاني نيز نمونه‌اي از آن تحولي بوده كه بهشتي آرزو داشته در سطح وسيعي در حوزه‌ها به اجرا درآيد. او در اين مدرسه با همكاري روحانيون ديگري همچون شهيد قدوسي و آيت‌ا… جنتي توانست برنامه‌اي نو و نظم و انضباتي تازه در حوزه پديد آورد و نسلي از طلاب جوان را تربيت كند كه امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامي قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامه‌ريزي و تأليف كتاب‌هاي درسي ديني و قرآن مدارس كشور گواه ديگري بر بصيرت شهيد بهشتي است. او پس از بازگشت از آلمان چنين تشخيص داد كه مي‌تواند با نفوذ در بخش حساس كتب درسي وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل ميليون‌ها دانش‌آموز را در سراسر كشور تحت تأثير قرار دهد. اين فرصت هنگام تجديد تأليف كتاب‌هاي درسي به مناسبت تحول‌ ساختاري در نظام آموزشي آن زمان به دست آمده بود و درين راه بهشتي از همكاري مستقيم شهيد باهنر و بعضي اشخاص ديگر و همكاري غيرمستقيم شهيد مطهري برخوردار بود. شهيد بهشتي و همكاران او توانستند در كتاب‌هاي جديد درسي چهره‌اي جامع و جذاب از اسلام ترسيم كنند و همين كتاب‌ها در گرايش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بي‌ترديد يكي از دلايل علاقة دانش‌آموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنه‌هاي انقلاب در سال‌هاي 56 و 57 آشنايي آنان با كتاب‌هاي درسي ديني در مدارس بود. مقامات ساواك يكي دو سال بعد از انتشار اين كتاب‌ها به تأثير انقلابي آنها پي بردند و در صدد حذف بعضي از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهيد باهنر و شهيد بهشتي در اين فعاليت، مخصتر‎ْ همكاري و ارتباطي داشتم به خوبي به ياد دارم كه نسخه‌اي از كتاب‌ها را ساواك بررسي كرده بود و دور عباراتي را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعي و سياسي تأثير كند خط قرمز كشيده بود تا در چاپ بعدي حذف شود. اين نسخه به دست شهيد باهنر افتاده بود و ايشان بسيار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پيام اصلي آن كتاب‌ها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خيزش و خروش جامعة ايراني در سال‌هاي 56 و 57 مجالي براي اجراي آن نقشه باقي نگذاشت. باري،‌ شهيد بهشتي همواره چشم به آينده‌اي دور و افقي وسيع داشت و با شناخت جريانات پوينده و بالندة اسلامي جامعه، براي تقويت آنها تلاش مي‌كرد و اين تلاش،‌ نتيجة بينش و بصيرت وي بود.

4. علم

شهيد بهشتي فردي باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رايج در حوزه‌ها كه از محضر استاداني چون مرحوم آيت‌ا…‌العظمي بروجردي و امام خميني رحمته‌ا… عليه آموخته بود با معارف ديگري جز آنچه در حوزه تدريس مي‌شد نيز آشنايي داشتت. وي، علاوه بر زبان عربي كه بر آن مسلط بود، با زبان انگليسي نيز آشنائي كافي داشت و، بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلماني نيز تسلط يافته بود. زبان فارسي را هم خوب مي‌دانست و خوب مي‌نوشت و خوب سخن مي‌گفت. در سال‌هاي آخر دهة بيست توفيق حضور در مجلس درس فلسفة علامه طباطبائي را يافته بود و يكي از معدود روحانيون جواني بود كه علامه مقالات چهارده‌گانة كتاب “اصول فلسفه و روش رئاليسم” را نخست براي قرائت و تدريس در جمع آنان تحرير كرده بود. در سال‌هاي اقامت در آلمان با فلسفه‌هاي جديد اروپايي بيشر آشنا شده بود و در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلبل، در جلسات هفتگي كه در منزل خود داشت، به جمعي از جوانان دانشگاهي درس‌هايي در زمينة فلسفة هگل و اقتصاد تدريس مي‌كرد و در اين جلسات مستقيماً به متون اصلي هگل و نيز به كتاب “كاپيتال” ماركس مراجعه و از آنها استفاده مي‌كرد.

5. هجرت

هجرت يكي از معيارهاي انسان‌هاي والا در قرآن است و بهشتي مرد هجرت بود. او مثل آب راكد نبود كه در يك جا بماند، بلكه مانند رودي جاري بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حركت بود و از بركت اين حركت صاحب ديدي وسيع و تجربه‌اي فراتر از تجربه‌هاي محدود محلي و منطقه‌اي شد.
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق يافتن مركز اسلامي هامبورگ بود. اين مركز قطعاً در ايجاد يك جريان و تشكل دانشجويي با آرمان‌هاي اسلامي در اروپا مؤثر بود. بسياري از جوانان متدين، چه در آلمان و چه در ساير كشورهاي اروپايي، توانستند با ارتباط با اين مركزْ اعتقاد اسلامي خود را در هجوم جريانات الحادي و خصوصاً ماركسيستي حفظ كند. در آن سال‌ها، كه جنبش چپ دانشجويي در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالايي برخوردار بود،‌ به حق بايد شهيد بهشتي را يكي از پايه‌گذاران جنبش اسلامي دانشجويي ميان دانشجويان ايراني خارج از كشور دانست. مركز اسلامي هامبورگ نقطة اتكا و اميد اين جنبش بود و اين تأثير در درجة اول ناشي از حضور شهيد بهشتي بود كه مديري دانشمند و خوش‌فكر و خوش‌بيان و سخت‌كوش بود.

6. شفقت به خلق

شهيد بهشتي در جنب علم و دانش و اخلاق و انديشة خويش، صاحب درد و درك اجتماعي بود. او از كساني نبود كه در دوران طلبگي سر از حجره بيرون نكرده باشد و يا در عالم روشنفكري از خلق صحبت كرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تأثير منفي فقر در رشد و كمال افراد جامعه به خوبي آگاه بود و براي مبارزه با فقر، كه زمينه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوي يافتن راه‌حل سياسي و اجتماعي و اقتصادي بود. آراء اقتصادي او، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاوني مطرح ساخته، نشانة توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعي و دلسوزي و شفقت او نسبت به خلق است.

7. جهاد و مبارزه

شهيد بهشتي در سراسر عمر خود در مسير جهاد با طاغوت و مبارزه با حكومت فاسد پلهوي بود. فعاليت‌هاي او، بر حسب ظاهر، عمدتاً فرهنگي بود اما همان فعاليت‌هاي فرهنگي، معني سياسي داشت. در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب، چنين به نظر مي‌رسيد كه روحانيون اهل جهاد و مبارزه كه همگي پيرو راه و مرام امام خميني رحمته‌ا… عليه بودند به طور طبيعي به نوعي تقسيم كار رسيده بودند و هر كس به اقتضاي سابقه و علاقه و توان خويش در بخشي از جبهة وسيع مبارزه مشغول بود. در اين ميان، شهيد بهشتي و شهيد مطهري و شهيد باهنر بيشتر وظيفة فرهنگي و فكري اين جبهه را بر عهده گرفته بودند و اگر مانند بعضي ديگر از چهره‌هاي مبارز و برجستة انقلاب دائماً گرفتار زنان نبودند و دستگير نمي‌شدند از سر عافيت‌طلبي نبود. ساواك خوب مي‌دانست كه مقصد و مقصود اين آقايان چيست و به همين جهت نسبت به فعاليت‌ها و تماس‌هاي آنان بسيار حساس بود.
به ياد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامي دانشجويان در دانشگاه‌ شيراز تجديد حيات پيدا كرد و با راه‌ و برنامه‌اي نو فعال شد، من شمه‌اي از فعاليت‌هاي علني آن انجمن را براي يكي از دوستانم كه روحاني جواني بود و با شهيد بهشتي در مركز اسلامي هامبورگ همكاري مي‌كرد در نامه‌اي نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتي نشان داده بود و در نامه‌اي كه در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأييد و تشويق ايشان را متذكر شده بود. نامة آن دوست، كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شيراز رسيده بود و جزئي از پروندة من شده بود. از آن پس ساواك با تمام قوا در تعطيل آن انجمن و اخراج و تبعيد و دستگيري و محكوميت دانشجويان فعال آن كوشيد و بي‌گمان يك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همين آگاهي ساواك و ارتباط ساده و غيرمستقيم ما با شهيد بهشتي بود.
همين روحية جهاد و مبارزه بود كه در سال‌هاي 56 و 57 كساني مانند شهيد بهشتي و شهيد مطهري را در صف اول مبارزه قرار داد. اينان در گرماگرم روزهاي خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعاليت‌هاي فكري و فرهنگيشان از سر عافطيت‌طلبي نبوده است.
به خوبي به ياد دارم كه روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خميني (ره) از پاريس به تهران بيايند. مردم از چند روز پيش خود را براي استقبال از امام آماده كرده بودند، اما در آن روز اعلام شد كه رژيم فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده و بازگشت امام به تأخير افتاده است. انبوه جمعيت انقلابي و خشمگين در آن روز به جاي فرودگاه عازم بهشت‌ زهرا شدند و آنجا به سخنراني شهيد بهشتي گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم كه شهيد بهشتي چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذيري خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام كردند كه بعضي اشخاص به ما مراجعه مي‌كنند و ما را از خطراتي كه در اين راه وجود دارد آگاه مي‌كنند و از آنها بر حذر مي‌دارند و به ما نصيحت مي‌كنند كه با احتياط بيشتري عمل كنيم، اما من اعلام مي‌كنم كه ما كه اين راه را به رهبري امام خميني برگزيده‌ايم، از آ‎غاز، خود را براي شهادت در راه خدا آماده كرده‌ايم و كشته شدن در اين راه را سعادت ابدي مي‌دانيم. خونسردي و اطمينان و استواري او در آن روز ماية اعجاب و تحسين بود و واقعة هفتم تير سال 60 نشان داد كه بهشتي مصداق آية “و من المؤمنين رجال‏‎‏ٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليه …” بوده است.
منبع: باشگاه اندیشه